آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
ساحل دل
برچسب:, :: :: نويسنده : saheledel
زن - سحر، چون می روی در کام امواج کند تاب مرا، هجر تو تاراج ماهیگیر - منم یک مرد ماهیگیر ساده خدا نان مرا در آب داده ! زن - تو را دریا فرو کوبیده، صد بار ازین زیبای وحشی دست بردار ! ماهیگیر - چو می خوانندم این امواج از دور همه عشقم، همه شوقم، همه شور . زن - فریبش را مخور ای مرد ، زین بیش، به گردابش، به طوفانش بیندیش ! ماهیگیر - نمی ترسم ، نمی پرهیزم از کار ، به امید تو می آیم دگر بار ! زن - اگر از جان نمی ترسی در این راه ، بیاور گوهری، رخشنده، چون ماه ! بشوی از خانه ات فقر و سیاهی که مروارید نیکوتر ز ماهی ! ماهیگیر - ز عشقم گوهری تابنده تر نیست سزاوار تو زین خوشتر گهر نیست ولیکن تا نباشم شرمسارت فروزان گوهری آرم، نثارت ! *** *** *** زنی خاموش، در ساحل نشسته به آن زیبای وحشی چشم بسته بر او هر روز چون سالی گذشته ست هنوز آن مرد عاشق برنگشته ست ! نه تنها گوهری در دام ننشست ، که عشقی پاک گوهر رفت از دست! نظرات شما عزیزان:
عالیه بمنم سربزنی
|
|||||||||||||||||
|